اولین روزهای آخرین ماه تابستان، داستان از اینجا آغاز میشود. در انتظار اتفاقی نشسته ام و به این فکر میکنم که چرا دوباره تصمیم گرفتم بنویسم.
انسانها با هم صحبت میکنند، برای رفع تنهایی ذهنشان، برای مورد تایید واقع شدن یا به هر دلیل دیگری که الان نمیدانم. لازمهی صحبت کردن، داشتن کسی است که با او صحبت کنید. در مورد من، چنین کسی وجود ندارد!
منظورم این نیست که هیچکس در زندگی من نیست. البته که هست. خانواده، دوستان، اطرافیان. اما کسی در زندگی من نیست که بتوانم حرفهایی که اینجا مینویسم را به آنها بگویم.
پس اینجا مینویسم. به این امید که این وبلاگ مانند چند وبلاگ قبل به فراموشی سپرده نشود.
درباره این سایت